شکسته
شيشه هاي شکسته تعويض مي شوند …
پل هاي شکسته ، تعمير …
آدم هاي شکسته ، فراموش !
شيشه هاي شکسته تعويض مي شوند …
پل هاي شکسته ، تعمير …
آدم هاي شکسته ، فراموش !
هميشه برايم سوال است :
اگر قرار بود روزي ديگه اونو نبينم ، اصلا خدا چرا خواست که بار اول اونو ببينم ؟
ديشب خسته تر از هر روز بودم …
کاش ميشد گوشه اي مي نوشتم
“خدايا خيلي خسته ام” ، فردا صبح بيدارم نکن !!!
زير بارانم ، بي چتر !
تنها بيني سرخم لو ميدهد مرا ؛ که باريده ام همراه ابرها . . .
اما تابلوي قشنگي شده ايم : من و جاده و بارن . . . !
آفتاب پنجره را ميشناسد حتي اگر بسته باشد
مهتاب به ديدارم مي آيد حتي اگر خسته باشد
دل هواي تو میکند حتي اگر شکسته باشد
تازه چند شب بود که داشتم راحت میخوابیدم بدون هیچ فکرو خیالی تا این که دیروز
باز یکی سرشو انداخت پایین و اومد تواین دل صاحب مرده ما که واسه خودش شده یه کاروان سرا
هرکسی میاد داخلش و بعد یه مدتی یه لگد بهش میزنه و میره
تا حالا شده بخوای بخوابی ویه چیزی فکر یه کسی نذاره بخوابی خیلی رنج آوره اصلا یه حس عجیبیه
دلم میخواست برم اون موقعه شب تو خیابو ن قدم بزنم خیلی احمقانه ست
ولی چه میشه کرد اگه خوابمم برده فقط به خاطر دیدن دوباره اون امروز بوده حالا امیدوارم امروز ببینمش.
خيلي سخت بود …
با بغض نوشتم ولي با خنده خواندي…
خوش به حال فرهاد که تلخترين خاطره اش شيرين بود !…
چه اشتباه بـزرگيست ، تلخ کردن زندگيمان
براي کسي که در دوري ما
شيرين ترين لحظات زندگيش را سپري ميکند....
من دارم میمیرم اما توآرومی
من دلم طوفانه دل توبارونی
من همیشه هروز واسه تو دلتنگم
از غم دوریت من باهمه میجنگم
حیفه احساسی که تو دستایه تو نفس برید
اون روزا به جز خدا هیچکی به دادم نرسید
مطمئن باش که یه روز تقاصشو پس میدی
مث من تموم زندگی تو از دست میدی
دوست داشتن کسي که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس مي مونه …
هرچي محکم تر بغل کني بيشتر آسيب ميبيني…
عمريست نشسته ام
پاي لرز خربزه هايي
که هيچوقت يادم نمي آيد
کي؟! خوردمشان …
چه رسم جالبي است !!!
محبتت را ميگذارند پای احتياجت …
صداقتت را ميگذارند پای سادگيت …
سکوتت را ميگذارند پای نفهميت …
نگرانيت را ميگذارند پای تنهاييت …
و وفاداريت را پای بی کسيت …
و آنقدر تکرار ميکنند که خودت باورت ميشود که تنهايي و بيکس و محتاج !!!
من که به هيچ دردي نميخورم …
اين دردها هستند که چپ و راست به من ميخورند …
یه دنیا کینه تو رگهام می جوشه
به تنهایی رسیدم شب به شب باتو
باتو احساسمو تقسیم میکردم
توتقسیم کردی با کی شب به شب جاتو
نمک میپاشی رو زخم دلم وقتی میدونم چند شبه باکی تنت جوره
از این خونه برو ازمن بترس عشقم ته این قصه خون رویه دیواره
یکی مون غصه دار اون یکی میشه که آخرگردنش بالایه اون داره
لباتو وانکن حرفات بیهوده ست نمی بخشم نمیتونم نخواه ازمن
برو تنهابرو ازمن فراری شو .